یکی شدن من وهمسرخوبمیکی شدن من وهمسرخوبم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره
زندگی ما زیر یه سقفزندگی ما زیر یه سقف، تا این لحظه: 13 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره
وبلاگ نی نی مون وبلاگ نی نی مون ، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 10 روز سن داره

فرشته ی آسمونی من

همینطوری!

سلام مامان جونی فکر کن !!!! من امروز ساعت 8 با دوستم قرار دارم که بریم پارک و پیاده روی ... همونیکه نی نی تو راه داره بعد.... الان اینجام چیکار کنم معتاد شدم دیگه تا نیام خوابم نمیبره خوابم میاد خیلی .... ولی به عشق توئه که اینجام. خیلی دوست دارم . عاشقتم می بوسمت 
26 ارديبهشت 1391

روز زن

سلام عزیز دل مامان دیروز روز مادر و زن بود دلم میخواست زودتر بیام و بنویسم ولی متاسفانه فرصت نشد آخه میدونی دیروز مامان جون و بابا جون هم از کربلا رسیدن ساعت ١٣:٣٠ دقیقه هواپیماشون به زمین نشست چشم شما هم روشن ! راستی مامانی،من روز جمعه یعنی پریروز از بابا یه هدیه ی قشنگ گرفتم . خیلی خوشحال شدم که به یادم بوده ....... نبودی ببینی امشب سر همون هدیه چه غوغایی به پا کردن این مهمونای مامان اینا !!! آخه هیچکدوم از آقایون مهمون واسه خانوماشون چیزی نگرفته بودن و خانوما همش به شوخی بهم میگفتن خوش به حالت "خوشبخت " !!!! خلاصه کلی خندیدیم .جااات خااالی اینم از کادوی قشنگ بابا : یه شال و یه روسری خیلی ناااز که بابایی تنهایی با سلی...
24 ارديبهشت 1391

برای مرد زندگیم (به مناسبت روز زن)

(این متن زیبا رو جایی خوندم و خواستم اینجا بذارم برای همسر عزیزم که بعدها بخونه، چون بسیار لطیف و شاعرانه احساسات زنها رو توصیف کرده ) : روح لطیفم را در لفاف احساسی نازک پیچیده ام.. و جسمم را چون کالبدی مملو آرامش و محبت تقدیم نوازش انگشتانت نمودم دستانم را گرفتی عشقت را نثارم کردی و با شعله های ناب مهربانی ات دنیای دخترانه ام را زنانه ساختی! من زن شدم در آستانه ی آغوش پر مهر تو.. دنیای نازک وجودم تراشی دوباره خورد..خرده احساسهایی تراشیده شد.. دور ریخته شد..و زوایای جدید و بالغ تر بر آن افزوده شد.. نازنینم..همیشه همراهم..دنیای به ظاهر تو در توی من خود رمز و رازی دارد شنیدنی.. بگذار اندکی برایت واگویه کنم اینهمه دلواپسی را.....
24 ارديبهشت 1391

برای من بهشت یعنی همونجایی که تو هستی !

سلام ماهم .فرشته ی قشنگم چطوری مامانم ؟ دلم برات تنگ شده .. و ملالی نیست جز دوری شماااااا !!! الان دارم یه آهنگ قشنگ از شهریار گوش میدم . دلم میخواد تو رو داشته باشم تا هر لحظه این آهنگ رو با این شعر قشنگش برات زمزمه کنم .....:   چقد خوبه تو رو دارم چقد خوبه که اینجایی تویی معنای دوس داشتن تو که بی وقفه زیبایی با تو آروم و خوشبختم با تو سرشارم از شادی تو رویایی ترین عشق همه عالم رو بم دادی خدا از معنی قبله تا لبخندت واسم پل زد روزی هزار دفه باید به لبخندای تو زل زد چقد خوبه تو رو دارم چقد خوبه که اینجایی تویی معنای دوس داشتن تو که بی وقفه زیبای...
20 ارديبهشت 1391

دوستت دارم

چه بی تابانه میخواهمت ... چه بی تابانه برایت دلتنگم و در خیالم برای روزهای خوش زندگیم با تو دانه دانه ،‌ رج به رج ، قالی خوش نقش و نگار زندگیم را می بافم میدانی .... میخواهم برایت بهترین باشم. دعا کن بتوانم .. دعا کن  با تو تجربه کنم حس شیرین مادری را دعا کن .... با همه ی وجودم دوستت دارم .   ...
16 ارديبهشت 1391

سفر مامان جون و باباجونت

سلام فرشته ی آسمونی من حالت چطوره مامانی‌؟ تنها شدم مامانی...... ! مامان جون و باباجون امروز رفتن سفر کربلا ساعت ٤:٣٠ صبح همگی با هم رفتیم فرودگاه برای بدرقه شون. ساعت ٧:٥٥ صبح هواپیماشون به مقصد بغداد از زمین بلند شد. ساعت ١٠ صبح رسیدن و ١١ هم کاظمین بودن. الان هم تو راه نجف هستن.....انشالله شنبه ی بعد اینجا هستن. خوش به سعادتشون. مامانی من فردا امتحان دارم .... اصلا حالم خوب نیست.نمیتونم هیچی درس بخونم.نمی دونم چیکار کنم.آخه دیشب اصلا نخوابیدم.. تا ساعت ٨ صبح بیدار بودم خواب روز هم که مثل خواب شب نمیشه.. از صبح سردردم. دعا کن بتونم بخونم و یاد بگیرم و امتحانمو خوب بدم... میبوسمت عزیزم. مامان. ...
16 ارديبهشت 1391

سلام به روی ماهت

سلام به نازنینم . خوبی ؟؟‌ من خیلی خوابم گرفته اما اومدم یه سر کوچولو بهت بزنم و برم فردا صبح هم ٩:٣٠ تا ١١ کلاس دارم و بعدشم وقت آرایشگاه واسه اصلاح دیشب خاله نجمه و شوهرشون اومده بودن خونه مون . خاله نجمه دوست صمیمی منه ! با نی نی ٥ ماهه تو دلش اومده بود ! و زحمت کشیده بودن و برامون هدیه و شیرینی هم آورده بودن . اما یه خبر خوشحال کننده : یادته بهت گفتم که واسش نگرانم چون قندش بالاست و تیروئیدش پرکاره؟ چند وقت پیش بهم گفت که آزمایشش با آزمایش یه نفر دیگه اشتباه شده بوده . خیلی خوشحاال شدم براش . البته اگه واقعا مال یه بنده خدای دیگه بوده خدا کنه مشکلش زودتر حل بشه و اونم به سلامتی نی نیشو به دنی...
14 ارديبهشت 1391

نی نی 43 روزه (پارسا جون)

سلام عزیز دل مامان. حالت چطوره عشقم ؟؟ بگو ببینم آسمونی اون بالاها چیکار میکنی؟ دماغت چاقه ؟؟‌ خوش میگذره ؟ راستی دیشب یکی از دوستای کوچولوت که یک ماه و دوازده روز پیش ازت جدا شد و اومد پیش مامان و باباش اومده بود خونمون . همون نی نی که قبل از سفرمون برات گفتم که رفتیم دیدنش و اون موقع ١٤ روزه بود.. آقا پارسای گل،پسر دوست بابا که البته الان مامانش دوست مامانتم هست . اینم عکساش که به ترتیب مراحل خندیدنشو نشون میده :       نمیدونی باباییت وقتی که پارسا رو گرفته بود تو بغلش دلش چقدر هوای نی نی خودشو کرده بود ..... هوای تو رو عزیزم . تو تمام وجود من و بابایی هستی...
13 ارديبهشت 1391

ما برگشتیم

سلاااااااااااااااام گل مامان . حالت چطوره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب خوبی ؟ دلت واسه مامان تنگ شدده بود ؟؟؟؟؟؟؟ منم همینطور عزیز دلم ... خیلی زیاد . دوباره اومدم تا برات بنویسم ...... ما برگشتیم با کلی خاطره ی خوب . کلی امیدواری که خدا دعاهامونو قبول میکنه و زیارتمون رو هم همینطور انشاالله . اگه بخوام از تک تک روزای این سفر برات بگم این پست خیلی طولانی میشه ...اما خلاصه میگم چه اتفاقاتی افتاد و کجاها رفتیم . روز اول هواپیمامون ساعت 7 صبح به مقصد جده حرکت کرد . نزدیک 11 ظهر رسیدیم به فرودگاه جده و بعد از کمی معطلی سوار اتوبوس شدیم و ساعت 6 عصر رسیدیم به مدینه و هتلمون . البته به وقت اونجا ساعت 7:20 دقیقه شب بود .اتاقها هنوز آماده نبود . برای همین...
5 ارديبهشت 1391